وب سایت تفریحی

دود سیگارم را بگیر و به عرش برو

و اگر خدایی دیدی

بپرس که چرا

پسری پشت پنجره

سالهاست دیوانه شده...!!!

نمیدانم . . .

شب ها من شاعر می شوم . . .

و تورا غزل باران می کنم . . . !!

یا . . .

یا تو بهانه میشوی . . .

و من غزل غزل می بارم !؟!

 
کجایی؟

یه کلمه نیست...

گاهی معنی دارد...

کجایی یعنی چرا سراغم نمیگیری؟

چیکار میکنی؟

...برام مهمی... یعنی بیادتم... یعنی نگرانتم.... و یعنی.... !

چـــــــه زیــــبا مـــــی گــــــفت متــــرسک ..

وقتــــی نـــــمیشـــود رفـــــت...

هــــــمیـــن یـــــک پــــا هــــم اضــــافــــیســـت...!!!

بیا بنشین روبروی من

روبروی این کاغذ خالی!


با هر ژستی که دوست داری


مدل من باش!


نه، نقاش نبودم و نیستم!


نمیخواهم تو را نقاشی کنم!


میخواهم بنویسمت!!





لَج مے کنم ؛

بد اخلاق مے شوم ؛ دست ِ خودم نیست ...

... تو که نباشے ؛

 

زنــــدگے باید به کام ِ من ، تلخ شود



این روزها ،

“بغض” دارم،

” گریه” دارم،

تا دلت بخواهد،

” آه” دارم …

ولی بازیگر خوبی شده ام

” می خندم ” !!!


یکبار پشت تردید‌های یک مرد چشم بگذار

خواهی‌ دید چقدر اشک را در این بازی قایم کرده است ...!!!

وقتی همینجوری و یهویی بهت میگم دوست دارم

علاوه بر اینک دارم بهت یاد اوری میکنم

میخوام بهت بگم تو هم بیاد من باش

گاهی حسودی مردونم باعث میشه بهت بگم تا سکوتت شکسته بشه و یکم فکرت بیاد سمت من

منو ببخش

اما حسادت مردونمه

نمیتونم رامش کنم

میخوام اینبار یکم حرف بزنم

نمیخوام پشت نقاب پستهام قایم بشم

اینجا مینویسم

اما میدونم اونی که باید بخونه نمیخونه

دلم بد جور گرفته

دلم خیلی تنگه

تنگ اونروزایی که صدای مضطربش را بشنوم که زنگ میزنه و میگه

فقط برام حرف بزن تا اروم بشم

دلم برای اون روزایی تنگه که خودشا برام لوس میکرد و من جون نثارش میکردم

دلم میخواد همه چیزم را بدم و برگردم به اون روزا

دلم برای بغل کردنای اس ام اسی تنگ شده

وقتای که خودشا توی بغلم جا میداد و میگفت اروم میشم

برای وقتایی که شیطنت میکرد و سر به سرم میذاشت تنگ شده

دلم میخواد باز هم صدای نازشو با همون مظلومیت همیشگی که شادی ازش میبارید را بشنوم

نمیگم رفته

نمیگم دوستم نداره

اما

دیگه اون ونوس عزیزم نیست

یه وقتی فکر میکردم میتونم موقع ناراحتیاش کمکش کنم

ارومش کنم

اما ...

چیزی نیستم جز دردی روی دردهاش

چیزی نیستم جز کسی که گاهی خودم حالم از خودم بهم میخوره چه برسه به اون


اره خدا جون

ببین حال منو

ببین چی دارم میکشم

ببین اینبار عشقم پاکه پاکه

نمیدونم کجایی تو

فقط میدونم داری بد تا میکنی باهام

من بنده تو هستم؟؟؟؟؟؟

پس بهم ثابت کن

چرا کاری نمیکنی که به عشقم برسم

چرا کاری نمیکنی اگه دوسم نداره بتونه راحت بهم بگه

خدا جون ببین

الان که مینویسم اسمونتم داره گریه میکنه

تو رو نمیدونم

نمیدونم این کارا از مهربونی توئه یا از بدی من

چرا کمکم نمیکنی؟

چرا اینجوری باید اذیت بشم

منم ادمم

اما ایوب تو نیستم

خیلی حرف تو دلمه

و میدونم اگه تو خدایی میدونی چی هستند پس کمکم کن



خودم رو واسه خیلی چیزها آماده کرده بودم ، واسه کلی حرف


در ماشین رو باز کرد و رو صندلی کناریم نشست . کاغذی رو داد دستم
کاغذ رو گرفتم و تو دستم مچاله کردم


یه نفس عمیقی کشیدم و تو چشای گریونش که ملتمسانه نگام میکرد خیره شدم

اما باید می گفتم . بی شرمانه نگاش کردم و گفتم : دیگه ازت خسته شدم . دیگه نمیخوامت . دیگه واسم بی ارزشی

بابا به چه زبونی بگم دیگه فراموشم کن . میخوام واسه همیشه برم و ترکت کنم

کاغذ رو تو دستم فشار میدادم و هی می گفتم و دونه های اشک از چشماش جاری می شد

نمیدونم چی شد . ماشنی اومد و زد به ماشینم و دختره مرد

در حالی که بهت زده شده بودم . نامه مچاله رو باز کردم .

فقط یه جمله نوشته بود که دلم رو سوزوند و تا آخر عمرم خواهم سوخت
«تو اگه بری من میمیرم»



پشت این بـغض ،

بیدی لرزان نشسته ...

کــــه خیـــال میکرد

بـــا این بـــادهــــا نمیلرزد ... !!!






میدونیـــــ تَلخـــــــ تَرینــ اِتِفاقــ چیهــ؟!

توبِخوایـــــــــــ ....

اونَمــــــــــ بِخواد....

وَلیـــــ روزِگــــــــــــــــــــ ارنَخواد!





هـــــــمین که عشق باشد


آن هـــــــم در حوالی تو


هر چقـــــــدر هم که پاییز باشد


بــــــــــــــهاری ترین هوا سهم من است . . .!!!

گل سفیدم خیلی دوست دارم

از وقتی دیدمت دنیام رنگی تر شده

روزی که با هم بودیم بهترین روز زندگیم بو

و بهترین روز تولد زندگیم را داشتم

بهترینم هیچوقت منو تنها نذار

دوست دارم عشق پاکم

مَــטּ دیـــوانــِﮧےِ آטּ لـَــحظـِﮧاےِ هَستـَـمـــ ،

کـِﮧ تو دِلتَنگـَـم شَوےِ،

وَ مُحکَم دَر آغوشَم بـِگیــرےِ،

وَ شِیطَنَت وار بـِبوسیَمــ....

وَ مَــטּ نَگُذارَمـــ....

بوســِﮧ با لَـــجبازےِ ،

 

بیشتَر مــےِ چَسبـَــد...

 لحظه ی دیدار نزدیک است

           باز من دیوانه ام مستم

                     

 باز می لرزد دلم دستم

        باز گویی در جهان دیگری هستم

 

ا

های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ

               آی نپریشی صفای زلفکم  را دست

 

                     و آبرویم را نریزی دل !

 

 وبلاگ پرویز-پرویز حاجی رحیمی

                     ای نخورده مست

                     لحظه ی دیدار نزدیک است

 



در آرزویم ...
در آرزوی همین پیوستن به ابدیت ...!
ولی ترس دارم...
من که از این دنیا چه سود بردم...
که حال باید شروع دوباره کنم...
در ان دنیا...!
من از شروع ها می ترسم...



باید اعتراف کنم...
در این جنگ های پی در پی...
با این دل لجباز و بهانه گیرم ...
شکست خورده ام....!
دیگر کم اورده ام...!
به زوره دروغ هایی که برایش سر هم کرده ام روزها را سر میکند...
اما شب ها...
اه امان از شب...!
نمیدانم چرا شب ها دروغ هایم برایم بی تابی هایش افاقه نمیکند...!
با سکوت بی انتهای شب یکی میشوم...
و سکوتم خبر میدهد از دلی که....
عمری در هوای دنیایش بود...!
اما اینجا پشت پایش زمین گیر شده....




وقتی در اتاقم تنها صدای...

تیک‌تاک ساعت را می‌شنوم...
و سکوت را...
آن‌وقت است که می‌فهمم...
این تو نیستی...
خیال توست...!


تعداد صفحات : 31