وب سایت تفریحی

 


درد تنهایی کشیدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی‌ روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی...!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
خریده ام...

تو هر چه میخواهی‌ مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی‌ احساس.......

نمیــــــــفروشــــــــــم​..!

 

 

 

دوست بدار آن هایی را که در زندگیت نقشی داشته اند
 نه آن هایی که برایت نقش بازی کرده اند......!

 

₰ђДɱℓКђ

 

فرق بزرگيست
ميان کسي که تنها مانده
با کسي که تنهايي را انتخاب کرده.!.

 

 


نمی شود نوشت
که این روزها چقدر عاشقانه باختم
نمی شود نوشت ... !!!

 

₰ђДɱℓКђ

 

دلم پُــــــــــر است
پُــــــــــر پُــــــــــر
آنقــــــدر که گاهی اضافه اش
از چشمانم می چـــــکد

 

خودت را تصور کن
.
بی "او"
.
شاید بفهمی چه کشیدم
.
بی "تو"

 

₰ђДɱℓКђ

 

شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست...؟
چه بگویم با تو ؟
دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست
چه بگویم با تو ؟
که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست
سخت در سینه به تنگ آمده بود

 

 

زیاد طول نمی کشد تا بفهمی
ورود به هر رابطه ای
نمی تواند تنهایی هایت را پر کند

 

₰ђДɱℓКђ

 

شنيدنِ
(هر جور راحتي!)
ميتونه از سيلي دردناكتر باشه!!

 

 

 

دوستت خواهم داشت در ســـــــکوت
که مبادا در صـــــــدایم توقعی باشد
که خاطرت را بیازارد

 


 

نفس کشیدن را دوست دارم گاهی
گاهش را فقط تو می دانی...

 

 

 

تــو هنـــوز...
بــا تمـام نبـودنت...
تنهــا پنــاهگــاه مـن...
از ایـــــن آدمهــــــایـــی...

 


 

آنقدر
فريادهايم را
سکوت کرده ام
که اگر به چشمانم بنگريد
کر مي شويد...

 

 


قـول بده ، حداقل
“او” را ، مثل “من”
دوست نداشته باشی …

 


 


هر بار که می خواهم به سمـتـت بیایم یادم می افتد
”دلـتـنـگی”
هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست….!

 

 

میدانی
برای گذر از
دوســـتت دارم به دوســـتت داشــتم
چه زجری باید بکشم ؟!

 


 


او تورا فراموش کرد
به چه می اندیشی هنوز..؟

 

خدایا...
بابت آن روز
که سرت داد کشیدم متاسفمـــــــــ...!!!
من عصبانی بودم
برای انسانی که تو میگفتی ارزشــــَش را ندارد
و مــــــــــن پا فشاری می کردم

 

 

بـــاز هــم خـــودمــان را
بــه نفهـمـی بـــزنــــیم
گـاهـی نفـهـمـی ، اوجِ فــــهم اسـت...!

 

 

₰ђДɱℓКђ

 

 

میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟
جــایــی کـه
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن

 

 

لعنـــــــــــــــت به همه ضرب المثل های جهان
که هروقت لازم شان داری
برعکس از آب درمی آینــــــــــــد
مثلا همین حــــــــــــــــــــالا
که من تو را می خواهم
و طبق معمول
خواستن نتوانستن استـــــــــــــــــــ...

 

 

₰ђДɱℓКђ

 

 


مـــــــــــیان این همــــــــه "اگـــر" 
تــــو چـــــــــــقدر "بایدی "

 

 

 

 


 

 

خیالت راحــتـــــــــــــ…

دل شکسته ها نفرین هم بکننـــــــــــــــــد ،

گیرا نیـــــــــــــ ست…!

نفــــــــــــــــرین ،

ته دل می خواهــــــــــد

دل شکسته هم که دیــــــــگر

ســـــــــر و ته نــــــــدارد…


 

 

عشق چیست؟ ازدریا پرسیدن عشق چیست؟گفت خشکیدن... از گل پرسیدن عشق چیست؟گفت پرپر شدن.... اززمین پرسیدن عشق چیست ؟گفت لرزیدن... ازآسمون پرسیدن عشق چیست؟گفت باریدن.... ازانسان پرسیدن عشق چیست؟ناگهان از درونش گفت جدایی... ولی اگر از من بپرسند عشق چیست ؟می گویم تنهایی....!!!


برای دوست داشتنت

 

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ،

نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ...

صدایت را می شنوم ...

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم،

هر جا که باشی...

عكس عاشقانه ي سيگار

من سیگارم;
سوختن حق من است…
ساخته شدم که بسوزم;
هم به درد تنهایی زخم های خود…
هم به غم دوری تو…
من را از اتش جهنم باکی نیست!
که اتش درونم هزار بار داغتر از اتش جهنم است…

 


شب بود.یه شب سرد پاییزی.اسمون غوغا می کرد ودر گوش تنهای شب جیغ می کشید.می مرد و زنده می شد.تاریک و روشن می شد.باران چون سنگ بر شیشه های پنجره ی اتاقم می کوبید اما شیشه ها مقاومت می کردند و تن به جنگ وحشی اسمون نمی دادند.این هجوم بی رحمانه خواب را از چشمانم ربوده بود.ترس و وحشت مهمون تنهایی من شده بودند.به خود می لرزیدم و عرق ترس پیشونیم رو تر کرده بود.از رختخوابم برخاستم و وحشت زده به سوی تل نامه هام دویدم.یکی یکی نامه ها رو کنار می زدم.دوباره,دوباره…چندین بار با دستای مرتعشم این کار رو تکرار کردم.بی فایده بود.نامه ای از تو نبود.اتشی از زیر خاکستر های دلم شعله گرفت که تو خیلی وقته برام نامه نمی نویسی.که تو خیلی وقته برای همیشه از من خدافظی کردی.ناگهان همه چیز در برابر چشمانم انباشته از رنگ سیاه عزا به تن کردند.خاطره روز رفتن تو بر بدن نحیف و لرزانم تازیانه می زد و خون می پاشید به لخته خون های زخمای کهنم.خاطره ی سردی نفس های لحظه رفتنت,گرمای کلبه ی محقرم رو میکشه.به ناگه سد چشمانم در اوج وحشت شکستند و سیل اشک بر چشمانم جاری شد.من هم چون اسمان می گریستم و ناله می کردم.از کنار نامه ها بر خاستم.با تنی لرزان و خمیده,با چشمانی خونین از اشک به کنج سرد رخت خوابم خزیدم.پاهام رو تو بدنم جمع کردم.بالشت مهربونم را,این همیشه همراه گریه های خاموش شبانه ام را,در اغوش فشردم و توی رویای شیشه ایم حس کردم که در اغوش تو پناه گرفتم.حس کردم گرمی بدنت رو,صدای تپش قلبت رو,دست های مهربونت رو که صورت خیسم رو نوازش می کرد…چه ارامشی داشت رویاهای حبابی من در اغوش پر مهر تو…درپناه گرم دست های تو…


 

 

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه     نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .                                                     
دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بما


 

 

گاهـی آرزو میکـنم ...


کـاش هـرگـز نـمیدیـدمـت تا امـروز غــم نـدیدنـت را بخورم!!!


کـاش لبـخـندهایـت آن قـدر زیبا نبـود کـه امـروز آرزوی دیـدن یـک لحـظه فـقط یک 

لحـظه از لبخـندهای آرامـش بخـشت را داشته باشم!


کـاش چشـمان معـصومـت بـه چشمانـم خیـره نمیشـد تا امـروز چشـمان مـن به یـاد 

آن لحـظه بـهانه گـیرند و اشـک بـریزنـد!


کـاش مهـربانیـت را حـس نـکرده بـودم تـا امـروز محتـاج نـگاه مهـربانـت باشم!


کـاش نـمیدانسـتی کـه چـقدر دوستـت دارم تـا امـروز با خـود نگـویم :

"چـرا؟ او که میـدانسـت چـقدر دوستـش دارم"!!

عكس عاشقانه ي غمگين و احساسي


عكس عاشقانه احساسي و غمگين شب

 

 دوباره طپش این دل بیقرارم

دوباره سایه حرفهای تو که روی دیوار روبه رو می افتد

دلم میخواهد همه دیوارها پنجره شوند ومن تو ار در میان چشمانم بنشانم

 


دوباره شب،

دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ابرهای عالم پر نمی شود

 تا تمام باران را بگوید

 


دوباره شب،

دوباره یاد توکه این دل بیقرار را بیدار نگه داشته

دوباره شب، دوباره تنهایی؛ دوباره سکوت

                                                   و دوباره من ویک دنیا خاطره... 

 

خدایا چقدر شب رو زیبا آفریدی برام مثل یه پناهگاه میمونه

 تمام دلتنگی های من توی دل شب پنهانه، چه سینه بزرگی داره واسه رازداری...

 عزیزم خاطرات قشنگت رو گذاشتم کنج قلبم تا موقع دلتنگیام اونا رو به خاطر بیارم

 بدجوری دلتنگم...

 خیلی سخته کسی رو با جون و دل دوست داشته باشی

 ولی حسرت گرفتن دستاش تا ابد کنج دلت باقی بمونه

 حسرت اینکه یه دفعه بهش بگم دوسش دارم به دلم مونده 

خدایا خودت کمکم کن...

 

حالی پریشان دارم ، غصه ای بی پایان دارم ،


انگار گذشته های تلخ از خاطرم رفتنی نیست ،


آن صحنه تلخ عشق فراموش شدنی نیست.


کاش در دلم چیزی نماند از قصه تلخ عشق ،


گهگاهی که تنها هستم اشک میریزم و خودم را سرزنش میکنم


با خود میگویم روزی از یادم میرود خاطرات تلخ ،


اما آنچه که میگویم تنها برای آرامش این دل است،


از درون قلبم چه خبر؟ خبری نیست جز غوغای غمها.


حالی پریشان دارم ، غمی بی پایان دارم ،


انگار باید پا به پای خاطرات سوخته ، سوخت


اینها همه تقدیر و سرنوشت من است.


بیخیال دنیا ، حال من همیشه پریشان است.

عكس غمگين عاشقانه و احساسي دخترك پريشان


عكس عاشقانه و احساسي دختر و پسر

 

 

سوز می آمد...سردم شد...!


برف بود و برف...


بافتم و بافتم...


تارهای "رویا" را به جان پودهای "کمبود"...


کم داشتمت...!


بافتم... رج به رج...


"خیالت" را...


بر تن عریان "تنهاییم"...


و...انگار بودی...!


گرم که نه...


آب شدم... از شرم حضورت...!

عكس عاشقانه و احساسي دختر و پسر

 

 

هَـمیشه بـآید کَسـی باشد

 
کـــہ معنی سه  نقطه‌هاے انتهاے جمله‌هایَتـــ را بفهمد


هَـمیشه بـآید کسـی باشد


تا  بُغض‌هایتــ  را قبل از لرزیدن چـآنه‌ات بفهمد


بـآید کسی باشد


کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد


کـــہ اگر سکوتـــ  کردے، بفهمد....


کسی بـآشد


کـــہ اگر  بهانه‌گیـر شدے بفهمد


کسی بـآشد


کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن


بفهمد به  توجّهش احتیآج دارے


بفهمد کـــہ درد دارے


کـــہ زندگی درد دارد


بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ


بفهمد کـــہ  دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران...


براے  بوسیـدَنش...


براے یک آغوشِ گَرمــ تنگ شده است


همیشه باید کسی باشد


همیشه....

سته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیه
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم :
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری

 

 

باید فراموشت کنم چندیست تمرین میکنم 

من می توانم ! می شود ! آرام تلقین میکنم 

حالم، نه اصلا خوب نیست، تا بعد، بهتر می شود 

فکری برای این دل آرام غمگین میکنم 

من می پذیرم شکست خویش را 

می روم از رفتنم دل شاد باش !!! 

خود را برای درک این، صد بار تحسین میکنم 

کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست ! 

این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین میکنم.  

عكس عاشقانه و احساسي نيمكت

 
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت 

راهی بجز گریز برایم نمانده بود 

این عشق آتشین پر از درد و بی امید 

در وادی گناه و جنونم کشانده بود 


تعداد صفحات : 31